به گزارش خبرگزاری منازدختربچه ای 8ساله
ازدختربچه ی 8ساله ای پرسیدم که نظرت راجب خداچیه ؟
پاسخش خیلی برام جالب بود اون گف به نظرمن خدا از هرچیزی وهرکسی تواین دنیا بزرگترهست ,خداخیلی خوبه وبه هیچکس بدی نمیکنه وخیلی زودهم ماادمارومیبخشه .
بنظرم خیلی خوب تونست تواین سن خدارو برای من تعریف کنه
پایان
یونگ از نظریهپردازانی است که به تحلیل فراسوی روان شناختی دین1 پرداخته است. دین شناسی وی به دلیل مسبوقیتش به دین شناسی فروید و عطف توجه به ابعاد گوناگون در دین پژوهی حائز اهمیت است. بسیاری از آرأ یونگ در الهیات نوین مسیحی مؤثر افتاده است. در این نوشتار از میان مباحث گوناگون یونگ درخصوص دین، صرفاً به تأملات روش شناختی وی در دین پژوهی توجه میشود.
چندی است که چاپ سوم کتابروانشناسی و دین»اثر کارل گوستاو یونگ(75-1961)یکی از برجستهترین روانشناسان جهان، به ترجمه آقای فؤاد ، توسط انتشارات ایمر کبیر، با نثری روان و قابل فهم منتشر شده است.این کتابحاوی سه سخنرانی است که در سال 1937 در دانشگاه ییل (yale)آمریکا ایراد شده است و بعدا با اصلاحات و اضافات و تعلیقاتی با عنوان دین و روانشناسی به چاپ رسیده است».
کتاب نشان دهند اهمیت بحث از دین و گرایش دینی، برای یونگ است، اهمیت دین در نظر یونگ معادل با اهمیت این گرایش برای دانش روانشناسی است.این کتاب حاصل تأملات و تلاشهای چندین سالهای است که یونگ در جریان مداوا و برخورد با بیماران روانی خود و نیز تأمل در احوال شخصی خویش، بدست آورده است.
یونگ در این کتاب هیچگاه نخواسته است از کنار جریانات روانی دینی که در فضای روان انسانی در سیلانند، با راحتی و سطحی نگری و مغرضانه بگذرد. بلکه او در کنار این جریانات به راحتی سکنی گزیده، در آنها تأمل کرده، ویژگیها، بنیادها و عوارض و عواقب آنها را سنجیده و آنگاه نظر خود را بیان داشته است.
منتهی به نظر میرسد گاهی دعوی یونگ فراتر از آنچه در حوزه دینداران مطرح است، رفته باشد.و این رانباید برکذب یا نادانی او حمل کرد، بلکه این ادعا محصول یک اندیشه دقیقروانشناسانه»است و بس. چه بسا آنچه یونگ میگوید در قالبهای رسمی تجربی نگنجد، لیکن در عین حال نباید آن را خالی از جنبههای تجربی قلمداد نمود.او با تجربه شروع کرده و با تأمل در همین تجربیات به نتیجهگیری پرداخته سات.
غرض این نوشتار، پرداختن به موضوع قوت و ضعف ترجمه و نثر کتاب نیست، بلکه اآشنایی و تأمل در نظرات نویسنده کتاب است.و سعی بر آن است که طرحی کلی از اندیشه یونگ را ارائه نماییم و سپس نظرات وی را در مورد دین و اخلاق، و رابطه متصور آن دو را از دیدگاه او بیان کنیم.
به نظر میرسد این تنها موضوعی باشد که یونگ توجه خاصی بدان مبذول داشته است.هر چند که در این کتاب محور اصلیدین»است، لیکه اشارات اساسی یونگ را در مورد اخلاق، نبایستی از نظر دور داشت.عنصر دیگری که یونگ بدان اشاره میکند خواب»است و باید گفت:بخشی از نتایج حاصله در اینجا معلول تأملات او در مورد خوابها میباشد.
جایگاه و اهمیت بحث
بحث درباره ارتباط دین و اخلاق، به اصطلاح متفکرین اسلامی، یکی از بماحث کلام جدید، و به اصطلاح متفکرین غربی، از جمله مباحث فلسفه دین است.در حوزه فلسفه دین، یکی از مسائلی که مورد بحث قرار میگیرد، عبارت از مسئلهگوهر و صدف دین»میباشد، و به بیان سادهتر مسئلههدف و وسیله در دین»مورد بحث و بررسی واقع میشود.
منبع:اینترنت
در نقد نظر فروید درباره دین ، باید گفت:
الف) فروید ، بىدینى تمامعیار و بلکه ضد دین بود. بنابراین، نمىتوان گفت که او توانسته است بدون سوگیرى درباره دین اظهار نظر کند.
ب) جهانبینى فروید درباره جهان هستى، مادىگرایى صرف است. این جهانبینى، با نظر اکثریت مردم و دانشمندان که در وراى ماده، به هستى برترى معتقدند، در تعارض است.
ج) برداشت فروید از خود» و نیز نظر فروید درباره دین ، غیر از برداشتهاى خود فروید که برپایه داستانپردازىهاى غیرعلمى است، هیچ سند قابل اعتمادى ندارد.
د) از زمان نظریهپردازى فروید درباره ماهیت دین و دیندارى در میان مردم، بیش از صد سال مىگذرد. در این مدت، بىگمان شناخت آدمى درباره قواعد حاکم بر جهان فزونى یافته است و به باور برخى اندیشمندان، دستکم فنآورى گامهاى نهایى خود را برمىدارد، ولى برخلاف تصور فروید، از جریانها و نهضتهاى دینى کاسته نشده است.
منبع :اینترنت واسپیلکا
دین ورزی و مرگ
تاثیر دین ورزی بر مبحث مرگ چیست؟ تاثیر دین روی مرگ را باید به شقوق مختلف تقسیم کرد. اول مرگ به معنای زندگی. چون زندگی عین مردگی است؛ مردگی به معنای فرآیند مردن. یعنی در یک ثانیه ای که بیشتر نفس می کشیم در عین اینکه یک ثانیه زندگی کرده ایم یک ثانیه هم به مرگ نزدیک تر شده ایم. برخی هم مرگ را احوال نزدیکی های مرگ می دانند. از وقتی فهمیدی چند روز دیگر می میری احوال نزدیک به مرگ شروع می شود. در سنت، مرگ ناگهانی را علامت غضب خدا می دانند. گاهی هم از مرگ به عنوان خود لحظه مرگ و آخرین نفس نام می بریم. گاهی هم وضع خود را پس از مرگ مطرح می کنیم: وجود یا عدم وجود زندگی پس از مرگ. تدین در یک چیز دیگر هم اثر دارد و آن مرگ اندیشی است. اینکه چقدر به مرگ فکر می کنیم یا نمی کنیم. مرگ پایان زندگی است اما مرگ اندیشی آغاز زندگی است. اسپیلکا به مسایل دیگر در مورد مرگ هم می پردازد. از جمله اتانازیا و قتل از روی ترحم و اینکه نظر مذهب در مورد این نوع مرگ چیست؟ همچنین درمورد ارتباط مذهب و خودکشی صحبت می کند. در بخشی هم در مورد داغدیدگی صحبت می کند. مذهبی ها یک جور با داغدیدگی مواجه می شوند و غیرمذهبی ها به گونه ای دیگر. همچنین درمورد اندوه فراق از دست دادن عزیزان که با داغدیدگی چند روز پس از مرگ فرق دارد و ماندگارتر است صحبت می کند. مثلااینکه دغدغه رفتن به قبرستان فقط در انسان های مذهبی وجود دارد یا در غیرمذهبی ها هم هست؟
منبع:https://www.magiran.com/
اگرچه انسان یک موجود ناشناخته است، ولی رفتارهای وی تا حدودی از این ابهام پرده برمیدارد. لذا روانشناسان معاصر در مورد رفتارهای اجتماعی نظرات متفاوتی دارند. با اینکه غالبا در تئوریهای موجود، نسبت به زدودن ناهنجاریها و معضلات اجتماعی تأکید شده است ولی خروجی آن و آنچه که در عمل مشاهده میگردد به هیچ عنوان رضایتبخش و قانعکننده نیست.
اگر مهمترین علت این ناخوشایندی را جستجو کنیم متوجه خواهیم شد که در بحثهای روانشناختی بخصوص در بخش مهارتهای رفتاری که در دانشگاهها و کارگاههای مهارت زندگی مطرح میشود، عموما بُعد روحی انسانها نادیده گرفتهشده و اساسا در تعریف انسان از نگاه روانشناسان خطای راهبردی وجود دارد. همین مهم باعث میشود که در تنظیم روابط انسانها بهرهوری کاملی حاصل نشود!
اگر این موضوع را با توجه به اینکه دین اسلام یک دین پویا و فراگیر است از منابع دینی پیگیری کنیم معمای موجود بهسادگی حل گردیده و برتری این مکتب باز هم خودنمایی میکند. از آنجایی که خالق انسانها، به نحوهی شکلگیریِ وجود انسان، دانای مطلق است؛ انسان را یک موجود دو بعدی و توجه به هر دو ابعاد را به صورت توأمان ضروری میداند: جسم و روح».
پروردگار عالم روح را به خودش نسبت میدهد ونفخت فیه من روحی»، البته باید دانست که ارزش روح از نفس به مراتب بیشتر است. لذا پر واضح است که اگر در مباحث تربیتیِ انسان جنبههای وی در نظر گرفته نشود؛ انسان همواره در رفتارهای خود نقص خواهد داشت و اصولا قادر نخواهد بود که راه و روش کامل را در رفتارهای خویش اعمال نماید، ولو اینکه دستورالعملهای روانشناسان را نیز موبهمو اجرا نماید. برای اثبات این مدعا و اینکه اسلامِ عزیز بهترین ایدئولوژیهای روانشناختی را ارائه کرده است موضوع را در قالب دو مثال دنبال میکنیم:
۱- وقتی که مشکلات زن و شوهر بخاطر یک موضوعِ خیلی جزئی حاد میشود؛ مثلا زن میگوید: من باید روزی چهار ساعت در خانه مادرم باشم ولی شوهر میگوید نخیر این کار تو اشتباه است!. در این چالش، شاید دستورالعمل روانشناس این باشد که بایستی هر دو از موضع خود کوتاه آمده و توقعها را کاهش دهند و در نهایت به یک نقطه تعادل برسند! اما واقعیت قضیه این است که این دستورات فقط لقلقه زبان بوده و در عمل اجرائی نمیگردد، در نتیجه این مشکل حل نخواهد شد.
در حالیکه اگر پای دین به میان بیاید، مسئله زودتر و بنیادیتر حل خواهد شد؛ مثلا روانشناش بگوید: به هر حال ما مسلمانیم و نسبت به برخی از مسائل بخصوص موضوعاتی که مستقیما زندگی ما را تحت تأثیر قرار میدهد باید حساس و پایبند باشیم، واقعیت این است که در همان روز اول وقتیکه دختر و پسر با هم عقد میشوند، دختر خانم با اختیار تام و چه بسا با علاقه رومانتیک و در حالی که از سلامت عقل برخوردار است، خودش را به زوجیت آقا پسر در میآورد و حتی این زوجیت نیاز به قبول دارد، یعنی تا آقا پسر قبول نکند زوجیت شرعی اتفاق نمیافتد، چه اینکه اصولا فلسفه زوجیت این است که زن در حیازت (رضایت) شوهر قرار میگیرد.
این حقیقت بیان میدارد، تا زمانی که زوجیت باقی است حیازت هم با آن هست، زمانی حیازت از بین خواهد رفت که علقهٔ زوجیت منتفی گردد، بنابراین طبق دستور دین، زن هر کاری -کارهایی که مربوط به طرفین باشد نه کارهای شخصی- که انجام میدهد آزاد است و اشکالی ندارد اما باید شوهر هم از کارش راضی باشد. به هر حال وظیفه زن این نیست که چند بار باید منزل مادرش برود یا اصلا نرود، بلکه وظیفهاش این است که از هر طریق ممکن شوهرش را راضی نگه دارد. ضمن اینکه یاید به خانم گفت که اگه شوهرت را دوست داری حتما رضایتش را بگیر. البته برای حالت عکس این موضوع هم اسلام دستورات مؤثری دارد که فعلا مورد بحث نیست.
۲- در بحث کنترل شهوت هم اگر دستورات دین و همان بُعد معنوی انسان ملاحظه نگردد بازهم راهکارهای صرفا علمی روانشناسان مشکل را به شکل بنیادی حل نمیکند، بدون دستور دین اساسا مشکل حلشدنی نیست، دیدگاهی روانشناسانه نسبت به شهوت این است که شهوت تابع عقل نیست! بلکه برعکس است؛!
اگر بگوئیم که واقعیات زندگی همین است یقینا در تعریف کلمات خطای راهبردی خواهیم داشت، چرا که واقعیات از دیدگاه دین غیر از واقعیاتی است که روانشناسان ارائه میکنند، دین عقل را یکی از مهمترین منابع شناخت و یک نیروی کنترلکنندهی قوی معرفی کرده و مدام انسانها را به شیوه درست تفکر کردن و تعقل کردن فرا میخواند.
با توجه به این مطلب، اگر ماهیت شهوت را از طریق عقل نشناسیم، هیجگاه قادر به کنترل آن نخواهیم بود. به هر حال به نظر میرسد که اگر بخواهیم تا حدودی میتوانیم شهوت را کنترل نمائیم و تابع عقل قرار دهیم؛ ولی برای نحوه صحیح آموزش تفکر و تعقل ناگزیر هستیم که دستورات دین را اعمال نمائیم؛ در غیر این صورت مددکاران اجتماعی قادر نیستند وضع موجود را به سمت یک وضع مطلوب هدایت نمایند.
منبع:
https://avapress.com/
هر چند دین بیانگر و پاسخگوی نیازهای فردی ، اجتماعی و فرهنگی است اما تحلیل روانشناختی از دین جدای از بررسی دین در حوزه ی فرهنگ و جامعه صورت می گیرد. بعلاوه یک روانشناس حوزه ی دین با اصول و مبانی ادیان کاری ندارد و وارد مجادلات مربوط به عقل و ایمان و دعواهای کلامی یا اختلافات میان علم و دین نمی شود و نیز نصوص دینی را مورد بررسی قرار نمی دهد بلکه رویکردی عمدتاً علمی - تجربی دارد که به بررسی جوانب انسانی دین می پردازد و نه خود آن. در اینجا مقصود از رویکرد تجربی در روانشناسی دین این است که با نگرش عینی و بی طرفانه به سراغ دین برویم و فارغ از این که خود دیندار باشیم یا خیر، درباره ی دین و موارد روانشناختی آن از طریق مشاهده و آزمایش یا بررسی های میدانی و آماری دست به واکاوی و پژوهش بزنیم. شاید بتوانیم تاریخ انتشار کتاب 'انواع تجربه دینی' ویلیام جیمز (1902) را سرآغاز روانشناسی تجربی دین بدانیم.
مفهوم روانشناسی دین آن گونه که امروز از آن برداشت می شود از حدود قرن نوزدهم اروپا و با پیدایش رشته ی ادیان تطبیقی به صورت مستقل مورد توجه قرار گرفت. البته دو رشته ی نوظهور دیگر در حوزه ی پزشکی در آن زمان نیز در رشد و اهمیت شاخه ی روانشناسی دین مؤثر واقع شدند. آن دو رشته عبارت بودند از روانشناسی اعماق ( Depth Psychology) که از دیدگاهی غربی به عنوان نخستین روش پژوهش نظام مند در باب ضمیر ناخودآگاه برای درمان بیماری های روانی بکار گرفته شد و دیگری فیزیولوژی روانشناختی ( Psychophysiology ) که از فیزیولوزی به عنوان کوششی برای جانشین سازی دستگاه و تکیه گاه فلسفی مربوط به نظریه ی ادراک ، با سنجش و آزمایشگری عینی ، انشعاب یافت. البته بر کسی پوشیده نیست مطالعه در باب ابعاد مختلف روح و اهمیتش در تعادل شخصیت انسان و نیز بکار گیری روش های دینی برای درمان نابسامانیهای روحی از قرن ها قبل در مباحث فلسفی ادیان مختلف در شرق و غرب عالم مطرح شده بودند. به عنوان مثال اندیشمندان و فلاسفه ی مسلمان از جمله ملاصدرا درباره ی 'علم النفس' یا همان شناخت روان نظریه ها و نکات بدیعی را ارائه نموده اند. ایشان رابطه ی نفس با بدن را شبیه به رابطه ی هر شکل فیزیکی عادی با ماده آن قلمداد نمی کردند و معتقد بودند ادغام همه ی شکل های فیزیکی با ماده ی خود به صورت ترکیب دو عنصر مجزا از هم نیست بلکه این عناصر کاملا در یکدیگرذوب می شوند و در هم می آمیزند تا اتحاد کاملی تشکیل دهند.
نفس، در تضاد با اشکال مادی خالص، به واسطه بعضی شکل ها یا قوّه های پست تر، در ماده ی خود تأثیر می گذارد و آن را هدایت می کند. ملاصدرا در این باب می گوید : ' نفس کمال جسم مادی است'.
از نخستین افرادی که اثری مستقل تحت عنوان 'روانشناسی دین' منتشر کرد استارباک (99م) بود . نظریات او در این کتاب اگر چه بر پایه ی تحقیق از طریق پرسشنامه های متعدد و تحلیل و تفسیر آنها تهیه شده بود و با مخالفت برخی محافل دینی مسیحی مواجه شده بود اما در هر حال او در این اثر اعلام کرده بود که 'دین یک راز است و علم هرگز همه ی ابعاد آن را نخواهد شناخت'.
همین رهیافت را ویلیام جیمز که پیشتر نیز به اثر مشهور و تأثیر گذار او ' تنوع تجربه ی دینی' اشاره شد در سخنرانی های گیفورد که بالاترین گردهمایی فکری دانشمندان در غرب است اذعان داشت که ' دین ، عمیق ترین و خردمندانه ترین چیز در حیات انسان است .' رهیافت جیمز بیشتر بالینی و کمتر تجربی بود.
در ادامه ی گسترش پژوهش ها و تحلیل هایی که در خصوص روانشناسی دین مطرح شدند افرادی مانند زیگموند فروید (56- 1932م) که رهیافتی کاملاً خصمانه و مغایر با رویکردی که وجه ربّانی دین و تأثیرات آن بر روح و روان آدمی دارد ، ظهور کردند. نظریات فروید در باب دین که برای دوره ای از
که از شهرت برخوردار شده بود با ظهور برخی شاگردانش مانند کارل گوستاو یونگ (87- 1961م) که از مکتب او جدا شدند و روش روانشناختی مستقلی را پیش گرفتند مورد نقد و چالش فراوان واقع گشت و در بسیاری از موارد مردود اعلام شدند . هر چند شایان توجه است که تعلّق خاطر یونگ به دین ، اسطوره و سنن باطنی و نمادین نبود که او را از فروید جدا کرد بلکه ارزیابی مثبتش از دین به عنوان نمایانگر ابعاد روح به نحوی ژرف تر و جامع تر از استادش بود. در بین اندیشمندان مسلمان و حتی برخی ون دیگر ادیان ، آراء یونگ نیز به دلیل تعت با اهداف و آرمان های دین مورد تأیید واقع نشده است.
در ادامه ی مطالعات روانشناسی دین یکی از مباحثی که مورد توجه واقع شد در خصوص تکامل تصویر خدا در ذهن آدمی بود. لذا روانشناسانی مانند ژان پیاژه ( 86-1980 م) پژوهش های مهمّی را در باب دین در نظر کودکان انجام دادند . البته آغاز گر این پژوهش ها در غرب هانری کلاویه و در حدود سال 1931 میلادی بود.
یکی از پژوهش های جدّی و گسترده ای که در این موضوع انجام شد در حدود دهه ی 1970 میلادی و توسط الکایند بود که رشد آرای مذهبی در کودکان را متناظر با مراحل شناختی ایشان نشان داد. الکایند در سه بررسی جداگانه یک سلسله سؤالات را به ترتیب در اختیار کودکان یهودی ، کاتولیک و پروتستان قرار داد تا دریابد که آنها از هویّت و آرای مذهبی چه درکی دارند. مثلاً او در یک بررسی سؤالاتی از قبیل: 'تو مسیحی هستی؟' ، 'چرا؟' و یا سؤالاتی از قبیل 'دعا چیست؟' و ' دعاها به کجا می روند؟' را از کودکان پرسید.
الکایند و همکارانش دریافتند که در هر سه گروه میان پاسخ های کودکان شباهت های شناختی زیادی وجود دارد که وابسته به سنّ آنهاست و رشد آرای مذهبی تا حدّی متناظر با مراحل شناختی کودکان است . مراحل رشد شناختی که پیشتر پیاژه ( روانشناس سوئیسی ) آن را مطرح کرده بود . به این معنی که کودکان هر چه بزرگتر می شوند قادر به تفکر مذهبی انتزاعی تری هستند .
به عنوان مثال فروید تصویر خدا را در چهره ی پدر می دید و آن را نوعی فرافکنی پدر واقعی شخص به منظور رفع عقده ی ادیپ محسوب می کرد. البته رویکرد فروید کاملاً مخالف با رویکردی بود که مردم مذهبی اتخاذ می کنند. یونگ نیز اگر چه ' کهن الگوها' را در میزان ابعاد مفاهیمی که از خدا وجود دارند ، سهیم می دانست اما به هر حال او نیز به پیوند استوار بین نحوه ی تلقی کودکان از پدر واقعی شان و تصور آنان از خدا اذعان داشت.
از دید بسیاری از روانشناسان و تحلیل گران رفتاری، رفتارهای پدر و مادر تأثیر بسزایی در تلقی کودکان و نوجوانان از خدا دارد. به عنوان مثال نتایج یکی از پژوهش ها در این زمینه نشان می داد که افراد مایلند خدا را به صورت عشق مادری درک کنند و نه به صورت اقتدار پدری.
فنون فرزند داری تا حد زیادی با دین پیوند خورده است ' نان سی. زد ' معتقد بود که برخی از پدر و مادرها تصویر خدای عذاب دهنده را بکار می گیرند تا رفتار فرزندان خود را مهار کنند. در واقع پدر و مادرهای فاقد قدرت به نوعی ' ائتلاف با خدا' روی می آورند تا در فرمان بردار کردن فرزندان موفق شوند؛ که این امر پیامدهای منفی ای را در پی دارد و باعث می شود که کودکان به خاطر مشکلات همواره خود را سرزنش کنند و احساس کنند که باید فرمان بردار باشند.
دین نقش های درونی و ظریف تری را نیز در پرورش فرزند و به طور کلی پرورش روح و روان انسان ایفا می کند.
اما در هر حال روانشناسی دین که هدفش از دیگاه اسلامی بررسی مراتب اولیه ی رشد انسان و همسو شدن روح و ذهن او با مفاهیم دینی می باشد تا اکنون بسیار کم مورد توجه قرار گرفته است. حتی متأسفانه در این باب پژوهشی همه جانبه و مستقل از منظر قرآن و احادیث نبوی و تربیت دینی اسلامی که همسو با سیره ی نبوی باشد و آراء فلاسفه و اندیشمندان مسلمان را با تحلیلی روان شناسانه در برگیرد ، صورت نگرفته است.
در مجموع شاخه ی روانشناسی دین یکی از شاخه های علم روانشناسی و ادیان است که در کشور ما به دلیل عدم اختصاص رشته ای مستقل در تحقیقات دانشگاهی ، کم تر شناخته شده و به شکلی درخور مورد توجه واقع نشده است .
منابع :
1: روانشناسی دین ، دیوید ام. وولف ، ترجمه ی محمد دهقانی ، انتشارات رشد ، 1391
2:Eight Theories of Religions, Pals, Daniel. Second Edition. Oxford University Press, 2006
3: روانشناسی دین بر اساس رویکرد تجربی ، اسپیلکا و دیگران ، ترجمه ی محمد دهقانی، انتشارات رشد 1391
4: ماهنامه ی اطلاعات حکمت و معرفت ، سال هفتم ، شماره ی 88 (فلسفه ی روانشناسی)
5: وبسایت انجمن روانشناسی آمریکا American Psychological Association
6 : دین پژوهی ، جلد اول ، میرچا الیاده ، ترجمه ی بهاء الدین خرمشاهی ، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ، تهران، 1375
7: علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسلامی ، ترجمه ی مهدی گنجی ، انتشارات ساوالان ، 1391
مشخصههای تیپ برونگرا عبارتند از:
در مقابلِ شخصیتهای برونگرا، شخصیت درونگرا وجود دارد با ویژگیها و مشخصات خاص خود که عبارتند از :
منبع: https://iran.hr/blog/personality-types-according-to-carl-jung/
نویسنده :
درباره این سایت